حسابداري ذهني يك مفهوم است كه نخستين بار توسط ريچارد تيلر نامگذاري شد، اين مفهوم (يا حسابداري روانشناسي) تلاش ميكند ساز و كاري را كه مردم درآن درآمدهاي اقتصادي را كدگذاري، گروهبندي و ارزيابي ميكنند توضيح دهد. حسابداري ذهني با ادراك از مخارج مختلف ما سر و كار دارد؛ هدف آن اين است كه تصميمهايي كه با پول ما مرتبط است را پيگيري كند تا به ما مدلي براي ارزيابي تصميمات مالي آينده بدهد. اين يك راه براي فهم سازوكار جهان است. مانند بسياري از فرايندهاي شناختي ديگر، ميتواند خطاها و خروج سيستماتيك را از رفتار عقلايي و حداكثر كردن ارزش فعال كند، و كاربردهاي آن را ميتوان قدرتمند دانست. فهميدن نقصها و ناكاراييهاي حسابداري ذهني براي يك تصميمگيري خوب و كاهش خطاي انساني ضروري است.
همانطور كه تيلر ميگويد «تمامي سازمانها، از جنرال موتورز گرفته تا خانوارهاي تك نفره، داراي سيستم صريح و يا ضمني حسابداري ميباشند. سيستم حسابداري عموماً بطور غيرقابل انتظاري برا تصميمها تأثير ميگذارد. ما عمدتاً رفتار مشتري را با انحراف از پيش بينيهاي استاندارد اقتصادي ميبينيم؛ حسابداري ذهني يك چارچوب است كه به دنبال توضيح بيشتر درمورد رفتار مشتري است، و توضيح دهد وقتي كه يك مشتري ممكن است اصول استاندارد اقتصادي را نقض كند. منحصراً، مخارج فردي عمدتاً با ارزش حال رفاه كل يك فرد مرتبط در نظر گرفته نميشود. به جاي آن اين مخارج در ماهيت دو حساب در نظر گرفته ميشوند: دوره بودجه حال (ميتواند يك روند ماهانه به واسطه اقساط باشد، يا بهطور سالانه به واسطه درآمد ساليانه)، و موضوع خرج. افراد همينطور ميتوانند چند حساب ذهني براي يك نوع منبع را داشته باشند. يك فرد ممكن است از بودجههاي ماهانه مختلفي به عنوان مثال براي خريد مواد غذايي و غذا خوردن در رستوران استفاده كند، و به يك مدل خريد را هنگام اتمام بودجه محدود كند در حالي كه خريدهاي ديگر را محدود نميكند، حتي اگر هر دو مخارج از يك منبع قابل تعويض ناشي شده باشند.
يكي از كاربردهاي حسابداري ذهني، فرضيه رفتار چرخه زندگي (شفرين و تيلر ۱۹۸۸)، ثابت ميكند كه مردم بهطور ذهني داراييها را كه مربوط هريك از درآمدهاي حال، رفاه حال يا درآمد آتي باشد تنظيم ميكنند و اين كاربردهايي براي رفتار آنها دارد همانطور كه حسابها عمدتاً غيرقابل تعويض هستند و تمايل حاشيه اي به مصرف هر حساب نيز مختلف است.